-
چنگال
یکشنبه 3 خردادماه سال 1388 18:24
چنگال سید احمد همینکه وارد خانه شد، نگاه مظنونی ب ه دور حیاط انداخت، بعد با چوب دستی خودش ب ه در قهوه ای رنگ اطاق روی آب انبار زد و آهسته گفت « !.. : ربابه … ربابه » در باز شد و دختر رنگ پرید های هراسان بیرون آمد « . : داداشی تو هستی ؟ بیا بالا » دست برادرش را گرفت و در اطاق تاریک کوچک که تا کمرکش دیوار نم کشیده بود...
-
آینة شکسته
جمعه 1 خردادماه سال 1388 15:41
آینة شکسته اودت مثل گلهای اول بهار تر و تازه بود ، با یک جفت چشم خمار برنگ آسمان و زلفهای بوری که همیشه یکدسته از آن روی گونه اش آویزان بود نشست . مینوی . ساعتهای دراز با نیم رخ ظریف رنگ پریده جلو پنجرة اطاقش می . پاروی پایش می انداخت، رمان میخواند جورابش را وصله میزد و یا خامه دوزی میکرد ، مخصوصا " وقتیکه والس...
-
بن بست
چهارشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1388 14:49
بن بست شریف با چشمهای متعجب، دندانهای سفید و محکم و پیشانی کوتاه که موی انبوه سیاهی دورش را گرفته بود، بیست و دوسال از عمرش را در مسافرت بسر برده و با چشمهای متع جب تر ، دندان های عاریه و پیشانی بلند چین خورده که از طاسی سرش وصله گرفته بود و با حال بدتر و کورتر ب ه شهر مولد خود عودت کرده بود در سن چهل و سه سالگی پس از...